۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

دیروز های خوب




آينه
بارنگ ديروز هاي عاشقي
زیباست.

بانو!

هر بار كه مي نگرم

ماهي سرخ هفت سين و نرگس هاي مهرباني را
با تو
مي بينم.
خاطره
با توبودن زیباست.

¤

همه عمر

زيستن

براي چيزي كه نمي داني

شادي

براي ادراك گنگ فردا

و ديروز

يادت هست ؟

مردي كه مرد

در حسرت آنكه نمي داند كيست!
با دریغ نمی داند چیست.
مردن با یاد تو زیباست!

¤

بامداد
ازپس شبي دلگير
ولبخند تو فرزند انتظار من
باز آمدن از خواب
و دیدن دوباره ات
زیباست.

بگذار سر بر زانوانت

هزار سال ديگر بخوابم

با اميد

رويايي ديگر...

نيما خسروی
هفتمين ققنوس

















حسرت همیشگی



حرف های ما هنوز نا تمام
تا تونگاه ميکني وقت رفتن است
باز هم حکايت هميشگي !
پيش از آنکه با خبر شوي
لحظه عزيمت تو ناگزير ميشود
اي ...
اي دريغ و حسرت هميشگي
ناگهان چقدر زود دير ميشود ...... !

مرحوم قيصر امين پور

مرگ مزرعه


حاصل عشق مترسک به کلاغ
مرگ یک مزرعه بود
..
و مترسک گفت :
کلاغ زیبا بود
و عشق زیبا تر
آنقدر که به ویرانی دل پوشالی و مزرعه
می ارزید.....
نه؟


[جملات برگزیده



ارزشش را دارد از درخت انجیر بالا برویم تا شاید بتوانیم انجیری بچینیم. این کار، بهتر از این است که زیر سایه‌اش دراز بکشیم و منتظر افتادن میوه بمانیم. در هر حال، باید به استقبال خطر رفت. — ژوزه ساراماگو


· تمدن از نه گفتن آغاز شد. انسان به باران گفت نه، چتری دست و پا کرد. — کیومرث منشی‌زاده


· هفت بار روحم را مواخذه کردم: اولین بار وقتی دیدم که برای رسیدن به مراحل بالا خود را خوار کرد. دومین بار وقتی که درمقابل معلولین وانمود به لنگیدن کرد. سومین بار وقتی که اختیار داشت و راحتی را بر مشکلات ترجیح داد. چهارمین بار اشتباه کرده بود و خود را با عیب ها و اشتباهات دیگران تسلی داد. پنجمین بار وقتی که غایب بود و صبر خویش را در بی عملی، نشانه قدرت خویش می دانست. ششمین بار زمانی که زشتی چهره اش را نکوهش می کرد، در حالی که نمی دانست یکی از نقاب های خودش است. هفتمین بار وقتی که چاپلوسی می کرد، در حالی که آن را به حساب فضیلت خویش می گذاشت. — جبران خلیل جبران